بادبان



دایی جان ناپلئون را دوست دارم چون در میان تعدد شخصیت ها و روایت هایش،

هم می شود خندید ، هم گریست ، هم میشود یکه خورد و  هم به وجد آمد .

کشش داستان تا آخرین لحظات ادامه دارد تا ببینی فرجام توهمات استقلال طلبانه ی دائی جان و نیرنگ های آقاجان و عشق سعید به لیلی و کارخرابی های پوری و خاطرات مش قاسم و رندی اسدالله خان و سان فرانسیسکو رفتن هایش و آسپیران غیاس آبادی و دعواهایش با دوستعلی و خیلی چیزهای دیگر چه می شود .

در میان همه ی این ها ، من طرفدار زبان و ادبیات مش قاسم با بازی و صدای پرویز فنی زاده هستم و البته طنازی و رندی میرزااسدالله با بازی پرویز صیاد و صدای بی بدیل منوچهر اسماعیلی .

 

تماشای دایی جان ناپلئون را در یک روز گرم تابستان ، درست ۱۳ مرداد ، شروع کردم و حالا خلاص شد .

داستان با عشقی آتشین شروع شد و مش قاسم به سعید هشدار داد که شاید این عشق خانمان سوز آدمی را آواره ی بیابان ها کند اما این عشق نافرجام ، با کمک شازده اسدالله خان که منجی سعید است  فروکش کرد و شازده به سعید فهماند همین که معنای عشق را فهمیده یعنی وارد جهان آدم بزرگ ها شده .

جهانی که اصلا آنطور که دوست داریم پیش نخواهد رفت . . !

مومنت . . مومنت . ‌.

والا آقا دروغ چرا ؟ تا قبر آ آ آ آ 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها


گلچین روز مدرسه نساجی c24 Maria's collection دو سوته خرید کن تحویل بگیر sogol77 مطالب اینترنتی سرگرمی تکنولوژی یاب برترين هاي اقتصادي
دزدگ